جدول جو
جدول جو

معنی کوزه کلا - جستجوی لغت در جدول جو

کوزه کلا
اسم و اتباع کوزه، کوزه های جورواجور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
نام دیهی از توابع آمل مازندران. (مازندران و استراباد تألیف رابینو ص 114). دهی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل در 4 هزارگزی خاور آمل. دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی با 16 تن سکنه. آب آن از رود خانه هراز. محصول آنجا برنج و حبوبات و صیفی. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
دهی از دهستان کل تپۀ فیض الله بیگی که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فْ)
دهی از دهستان کیاکلا که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ کُ)
یکی از سی پاره دیه ناحیۀ ارونق که بر غرب تبریز واقع است. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 79). دهی از دهستان شرفخانه که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2541 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به کوزکنان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
لقبی بوده است که مسلمانان قزوین به حسن بن محمد بن بزرگ امید داده بودند. (از تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی ص 523)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نام محلی در کنار راه بابل به چالوس میان بابل و امیرکلا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ یِ گُ)
نوعی از ظروف که در آن درخت گلهامی نشانند که به هندی کوندی خوانند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَلْ لُ)
آنکه کوزه کشد. رجوع به کوزه کشیدن شود.
- امثال:
کوزه کش طهارت نمی کند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
کوهکی است (چنین یافتم در شعر هذلیین و در شعر دیگران به ظاءمعجمه و آنجا واقعه ای بوده است). (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
روستایی از دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه پوستی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان اوزرود سفلا نور
فرهنگ گویش مازندرانی